در این کومه ؛
در این زندان ؛
در این غوغای خاموشی ؛
در این جشن فراموشی ؛
در این دنیای بی مهر و
کم آغوشی؛ دلم ترسیده و تنگ است دلم ترسیده از آه پر از درد پدرهامان ؛ و از چشم پر از اشک تمام مادر
ها ؛ دلم آشوب آشوب است دلم سرد و تنم بی روح بی روح است ؛ نمی خواهم، نمی خواهم دگر این زندگانی
را و دل را نگاهم خیره بر بالا به دنبال نگاهی ساده می گردد و می بینم، و می بینم هوای گریه دارد آسمان
هم پای چشمانم
می روم آرام
گونه ام خیس است
آسمان می بارد امشب بر من و بر گریه هایم سخت
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: جمعه 15 شهريور 1392برچسب:شعرنو,شعرمعاصر,استاتوس فیسبوکی,مطالب عاشقانه,مطالب فیسبوکی,متن ادبی,شعرکوتاه,شعرعاشقانه,متن عاشقانه,جملات عاشقانه,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
آخرین مطالب